Web Analytics Made Easy - Statcounter

خواهر و برادر کم‌توان ذهنی تا چند روز پس از مرگ برادرشان از او در خانه نگهداری و تلاش می‌کردند به جنازه او آب و غذا بدهند تا اینکه پس از چند روز یکی از همسایه که گاهی برای‌شان غذا می‌آورد از راه می‌رسد و متوجه موضوع می‌شود.   یک خواهر و برادر کم‌توان ذهنی که ساکن قزوین و تنها بازماندگان خانواده‌ای هستند که همه اعضای آن دارای معلولیت بودند، از سوی نهادهای دولتی و حمایت‌گر مانند بهزیستی شناسایی نشده‌ و با داشتن به ترتیب بیش از ۴۰ و ۶۰ سال سن هیچ حمایتی دریافت نکرده‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

  آنها وقتی با جنازه برادر بزرگترشان که در خانه مرده بود مواجه می‌شوند مرگ او را تشخیص نمی‌دهند و تا چند روز با این تصور که او قهر کرده یا خوابیده به جنازه‌ آب و غذا می‌دادند.   پدر و مادرشان را سالها پیش از دست داده‌اند. سال و علت فوتشان را نمی‌دانند اما می‌گویند یکی از برادرها در سال‌های دور از دنیا رفته و برادر دیگرشان که چند روز پیش فوت شده، کارگری می‌کرده و مخارج خانه با او بوده است.   ظاهرا، هم دو برادر فوت شده و هم پدر و مادر خانواده همگی معلولیت ذهنی داشته‌اند. پس از فوت والدین این چهار نفر تنها و بدون سرپرست و بدون برخورداری از حمایت دولت زندگی می‌کردند تا اینکه دو تا از برادرها هم از دنیا می‌روند. این درحالی‌ست که افراد با معلولیت ذهنی، صلاحیت داشتن زندگی تنها و مستقل ندارند و نباید به حال خود رها شوند و طبق قانون یک فرد عاقل و یا سازمان بهزیستی باید قیمومیت آنها را بر عهده‌ بگیرد.     خانه دود گرفته   خانه محقرشان زنگ ندارد، بعد از ۲۰ دقیقه کوبیدن مدام‌ به در کوچه، بالاخره مردی با ریش بلند و موهای ژولیده در را باز کرد. در همه جای حیاط چوب و هیزم روی هم تلنبار شده. زیر دیوارها و حتی بین توده‌های هیزم بشکه، لوله، جعبه، کیسه و هر چیزی که دورانداختی است به چشم می‌خورد. از میان‌ هیزم‌ها و وسایل داخل حیاط به زحمت راهی برای عبور پیداست.   وارد هال که می‌شوی سقف و دیوارهای دود گرفته‌ در چشمت فرو می‌رود، موکتی که به زحمت نشان می‌دهد روزگاری نارنجی رنگ بوده وسط هال پهن است، موزاییک‌های چرک و کثیف دورتادور هال از بغل موکت بیرون مانده‌اند. موکت هیچ ضخامتی ندارد. از بس که سالهاست برداشته و شسته نشده در خورد زمین فرو رفته و انگار بخشی از کف خانه است.   سقف خانه از چند جا نم داده، در انتهای هال کنار ورودی سرویس بهداشتی باز دو بشکه قرار دارد. با چند قابلمه و وسایل دورریز دیگر. می‌گویند: آن برادرمان که چند روز پیش مرد کارگر ساختمان بود. این بشکه‌ها وسایل کار اوست.   کمی آن‌طرف‌تر یک میز تلویزیون چوبی قدیمی که سرتا پایش را خاک گرفته به اضافه دو تلویزیون و یک یخچال قدیمی که مشخص است حتی روشن نمی‌شوند، قرار دارد. یکی از اتاق‌ها حتی همان موکت را هم ندارد. کف اتاق لخت است. چند وسیله دور ریز اتاق را شبیه انباری کرده است.   ساعت ۵ غروب است. در یکی از اتاق‌های خواب با اینکه لامپ سوخته و اتاق تاریک است چند دست رخت‌خواب‌ پهن شده دیده می‌شود. می‌گویند: از وقتی مادرمان مُرد رخت‌خواب‌ها را جمع نکرده‌ایم.     به بهزیستی می‌گویم اقلاً لامپ‌هایمان را ببندد   طاووس در حالیکه به دیوار رنگ و رو رفته هال تکیه داده و مدام سرش را می‌خاراند، ‌می‌گوید: «من ۱۰ سال دارم، شاید هم ۱۵ سال. وقتی ۵ ساله بودم مامان مرا در حمام شست، بعد از او دیگر حمام نرفتم. تنهایی می‌ترسم.»   بخاری هیزمی وسط هال قرار دارد. رضا می‌گوید: «الان گرم‌مان است. هر وقت برف ببارد روشنش می‌کنیم. لامپ‌های خانه هم سوخته، لامپ داریم‌ها اما من بلد نیستم عوض کنم یعنی قدم هم نمی‌رسد.همسایه‌ها می‌گویند برو بهزیستی اما من نمی‌دانم بهزیستی کیست و کجاست. او هم تا حالا به خانه ما نیامده. اگر بیاید می‌گویم اقلاً لامپ‌هایمان را ببندد.»     فکر کردیم قهر کرده اما مرده بود   طاووس درباره مرگ برادرش می‌گوید: «سه روز بود وسط‌ هال افتاده بود. با چشم باز. فقط سقف را نگاه می کرد. رویش پتو کشیدم تا سردش نشود. صبح‌ها هم توی دهانش دو تا لقمه‌ کوچک‌ می‌گذاشتم، نمی‌خورد. کمی چای‌ در گلویش می‌ریختم آن را هم قورت نمی‌داد و چای از دهانش برمی‌گشت‌. خیلی دل‌نازک بود. فکر ‌کردم قهر کرده. یک‌ شب نصفه‌های شب رفتم بالای سرش، آرام پرسیدم چرا بلند نمی‌شوی؟جواب نداد. همان‌طور با چشم‌ باز خوابیده بود. یک‌ لحظه احساس کردم نگاهم می‌کند، یکبار هم انگار لبخند زد اما دوباره به سقف خیره شد. من هم خوابیدم.   فردا صبح زود با صدای انگشتر خانم همسایه که تندتند روی شیشه در هال می‌کوبید بیدار شدم. خیلی در زده بود، ما نشنیده بودیم. نگران شده بود. پسرش را از بالای در فرستاده بود داخل، در را باز کرده بودند و آمده بودند توی حیاط. گفتم داداش چند روز است وسط هال خوابیده، تکان نمی‌خورد، غذا هم که توی دهانش می‌ریزم پس می‌ریزد. شوهرش را صدا کرد، آمدند بالای سر داداش. کمی نگاهش کردند بعد پتو را روی سرش کشیدند.   بعد آمبولانس آمد. یک دکتر و چند نفر دیگر هم آمدند. پلیس هم بود، داداش را بردند، گفتم نبرید، او خوابیده، گفتند رفته پیش خدا.»     گاز خانه سالهاست قطع است   یکی از همسایه‌های قدیمی می‌گوید: «خانه‌ای که در اختیار این خانواده‌ است بیش از ۴۰ سال پیش توسط یک فرد خیر از طریق کمیته‌امداد به آنها داده‌اند اما تاکنون ندیده‌ام کسی از بهزیستی سراغشان بیاید. زنگ در خانه مدت‌هاست خراب است، هر وقت همسایه‌ها بخواهند به این خانواده غذایی چیزی بدهند باید در را بکوبند که گاهی فایده ندارد و بعضی از همسایه‌ها از در خانه بالا می‌روند.   تا چند ماه پیش برق خانه چند سالی بخاطر بدهی قطع بود. با همسایه‌ها یک پولی جمع و برق را وصل کردیم ولی باز خانه تاریک بود. الان هم تاریک است. همه لامپ‌ها سوخته بود. ما چند تا لامپ خریدیم و برایشان بستیم ولی جز لامپ هال بقیه روشن نشدند. گویا سیم‌کشی خانه مشکل دارد.   گاز خانه سالهاست قطع شده، برای گرم شدن و همان غذای مختصری که گاهی درست می‌کنند هیزم استفاده می‌کنند. این بچه‌ها کسی را ندارند.»     بهزیستی، از جغرافیای فعالیت خود آگاه نیست   یکی از کارشناسان سازمان بهزیستی که نخواست نامش ذکر شود، به خبرآنلاین می‌گوید: معلولان حتی اگر تحت پوشش کمیته‌امداد هم باشند باز وظیفه شناسایی و اطلاع از وضعیت آنها با سازمان بهزیستی است.   بی‌خبری چندین ساله بهزیستی از وضعیت این خانواده، اهمال، غفلت و کوتاهی اداره کل بهزیستی استان قزوین محسوب می‌شود و نشان می‌دهد این اداره کل به جغرافیای فعالیت خود احاطه و اشراف ندارد.   استاندر باید در این مسأله با جدیت ورود کند، هضم چنین خطایی فقط با عزل مدیرکل بهزیستی ممکن است چرا که بهزیستی قرار است با رسیدگی به جامعه هدف خود خیال نهادهای فرادست را از این قشر راحت کند درحالیکه هنوز خانواده‌هایی هستند که پس از ۴۰ سال حتی شناسایی هم نشده‌اند و این یعنی این دستگاه درست کار نمی‌کند. و خیال هیچکس نباید راحت باشد. کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: تغییر روش نگهداری کودکان بی‌سرپرست‌ و بدسرپرست/ واگذاری به خانواده‌ها به جای نگهداری در بهزیستی «سرقفلی‌» چهارراه‌ها در دست مافیا و باندهای کودکان خیابان

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: قزوین بهزیستی همسایه ها چند روز لامپ ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۰۲۴۴۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جنایت مرد نقاش | او همسر و پسر ۱۱ ساله خود را آتش زد!

همشهری آنلاین: این حادثه دردناک اوایل فروردین ماه اتفاق افتاد. روز حادثه ساکنانی ساختمانی در یکی از محله‌های پایتخت صدای دعوا و مشاجره مرد نقاش و همسرش را از خانه آنها شنیدند. دقایقی بعد آنها متوجه آتش سوزی و دود از خانه این زوج شدند و پلیس و آتش نشانی را خبر کردند. وقتی آتش‌نشان به محل حادثه رسیدند، شعله‌های آتش خانه مرد نقاش را در برگرفته بود.

آتش‌نشانان حریق را مهار کردند، اما در جریان این حادثه مرد نقاش، همسر ۴۱ساله و پسربچه ۱۱ساله‌اش دچار سوختگی شده بودند که همگی به بیمارستان انتقال یافتند. شدت سوختگی زن ۴۱ ساله به حدی بود که او همان روز جانش را از دست داد، اما پسر ۱۱ ساله وی و همسرش زنده بودند که در بیمارستان تحت درمان قرار گرفتند. دو روز بعد، اما پسر ۱۱ساله هم به دلیل شدت سوختگی جان باخت و به این ترتیب شمار قربانیان این حادثه به دو نفر رسید. از همان زمان و با شروع تحقیقات پلیسی معلوم شد که عامل این آتش افروزی، پدر خانواده بوده است.

وی پس از مرخص شدن از بیمارستان بازداشت شد و در بازجویی‌ها درباره انگیزه‌اش از این جنایت هولناک گفت: من با همسر و پسرم اختلافات زیادی داشتیم و مدام بحثمان می‌شد. کار من نقاشی ساختمان است و روز حادثه می‌خواستم به ساختمانی برای کار بروم. از پسرم خواستم تا همراهم بیاید، اما او مخالفت کرد. من هم به شدت عصبانی شدم و بعد از کمی مشاجره با ریختن بنزین روی خودم، تهدید کردم که خودسوزی می‌کنم. اما پسرم برایش اهمیتی نداشت و با لحن تندی جوابم را داد که خشمم را بیشتر کرد. از شدت ناراحتی روی پسرم هم بنزیم ریختم و فندک را کشیدم.

وی ادامه داد: در این بین همسرم به کمک پسرمان آمد، اما خودش هم در این آتش سوخت. وی ادامه داد: من خیلی پشیمانم و اصلا قصد گرفتن جان همسر و فرزندم را نداشتم. همه چیز در یک لحظه و به دلیل عدم کنترل خشمم رخ داد.

این متهم با قرار قانونی و برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار ماموران ادراه دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است.

tags # اخبار حوادث سایر اخبار اسرار تکامل آلت‌ جنسی؛ رابطه جنسی انسان‌های اولیه مثل گوریل‌ها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غول‌پیکری که توسط انسان‌ها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟

دیگر خبرها

  • بهره مندی بیش از ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی و مشاوره بهزیستی مازندران
  • بهره‌مندی بیش از ۳۶۰ هزار نفر از خدمات مشاوره بهزیستی مازندران
  • ۲۳ درصد پرونده های مشاوره طلاق در مازندران منجر به ساز شد
  • خواهرکشی ناموسی در مشهد | قتل زن ۲۳ ساله به دست برادر ۱۷ ساله
  • جنایت مرد نقاش | او همسر و پسر ۱۱ ساله خود را آتش زد!
  • مشارکت مردمی در بهزیستی خراسان جنوبی ۱۱۶ درصد افزایش یافت
  • ۳۵ هزار واحد مسکونی به مددجویان بهزیستی واگذار شد
  • ماجرای غرق شدن پسر بچه ۷ ساله در اردوی ازمیغان تا بهشت
  • تسویه حساب خواهر با برادر/ در «آگنیتاژ» پرواز می‌کنید؟
  • وزیر کار : حقوق کارگران هنوز به حد ایده‌آل نرسیده زیرا عقب‌ماندگی چندین ساله‌ای در این حوزه وجود دارد